شاید دل من عروسکی از چوب است
مثل قصـــــه ی پینوکیــو محبوب است
اما چه دماغـــــــــــی داره این بیچاره
از بس که نوشته: "حال من هم خوب است.!!"
پیشانی اَت بُقعه ی هَمیشــه اَمن یاد ِ من استـ ...
می بوسَمش
شایـــد از پُشت این ضَریـح حــاجت رَوا شومـــ !!!
از همه چیز بریده ام , از همه کس, از همه جا ...
همه چیز برایم تداعی کننده ی یک حس غریب است.
حتی بوی خوش بهار...
بهاری که در همین نزدیکی است,
که اگر دستت را دراز کنی می توانی بگیری اش!
همه چیز برایم یاد آور رنگی خاکستری مایل به سیاه است,
تداعی کننده ی روزهای نگرانی!
روزهایی که فکر و ذکرم در آن روی هم مرده بودند .
وای که چقدر سخت است
از همه چیز بریدن!
میگن هر چی از دوست رسد نیکوست!
پس چرا هر چی از تو میرسه
خاطره ...
نگاه ...
لبخند ...
یاد ...
ویران کننده است !
منو داغون میکنه ....!؟
شبــهایم پــُــر شــده از خواب هایی کـ در بیــداری انتظارش را دارم
می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی دَردُ دل کنم ...
از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِداماد را به تن دارم
کـ عروســی تــویـــی
خوشحال کننــده است نــه ؟
نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت
بمیـــرم ؟!!!
تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟
بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده
بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن
فقط بیـــا...
من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
بر لب کلبه ی مهر وجود
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم
تک و تنها می شکنم
به خدا می شکنم
این روزها...
بیشتر از قبل ،حال همه را میپرسم...
سنگ صبور غم هایشان میشوم...
اشکهای ماسیده روی گونه هایشان را پاک میکنم
اما...
یک نفر پیدا نمیشود
که دست زیر چانه ام بگذارد...
سرم را بالا بیاورد و بگوید:
حالا تـــــــو برایمــــــ بگو
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...
نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...
می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....
پس بگذار که نداند بی او تنهایم...
دور میمانم که نزدیک بماند
کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی دیدن یک لحظه
فقط یک لحظه از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم!
کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد
تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند!
کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز
با خود نگویم " آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم!!!!!!!!
بی تو
با خدا شده ام
روزه می گیرم
نماز می خوانم
دخیل می بندم به هر امامزاده ی پرت و دور
شاید که بیایی ...
مرا که هیچ مقصدی به نامم ..
و هیچ چشمی در انتظارم نیست را !.. ببخشید !
که با بودنم ترافیک کرده ام!!
بچه که بودیم میدانستیم
هر وقت گم شدیم باید سر جایمان بمانیم تا پیدایمان کنند…
مدتهاست ایستاده ام
کسی مراپیدا نمی کند!
برای بودن گاهی لازم است نباشی.....
شاید نبودنت، بودنت را به خاطر آورد....
اما........
دور نباش.....
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد...
فراموشی همین نزدیکی هاست......
می گویند بادآورده را باد میبرد!!!
اما...
توکه باپای خودت آمده بودی!!
کلافه کـــــرده ای مــــــرا...
چـــــرا همیشه لبـــــخند هایت...
از نوشته های من قشنــــــگتر است؟؟؟